کتاب ها می توانند جزئی از زندگی ما باشند . برخی از آن ها روایت کننده داستان زندگی خودمان هستند و برخی از آن ها انگار برای ما آشنا هستند . این داستان هاست که می توانند ما را چندین ساعت از زندگی و مشکلات روزمره زندگی دور کند . اگر بتوانید بهترین کتاب را برای خواندن انتخاب کنید ، بدون شک می توانید بهترین لحظات را سپری کنید . توجه داشته باشید که کتاب ها همیشه بهترین داستان ها را بیان می کنند فقط برای این که ما چندساعتی با آن ها سپری کنیم . یکی از کتاب هایی که امروز قصد داریم در این مطلب به شما عزیزان معرفی کنیم ، کتاب زیبای شهر فرهنگ اروپا می باشد . این کتاب یکی از زیباترین آثار پاتریک اوئورژدنیک است .
یکی از عنوان هایی که برای این کتاب در نظر گرفته شده است ، چکیده ای از پیدا و پنهان قرن بیستم می باشد . نویسنده این کتاب در پراگ متولد شده که در سال 1984 به فرانسه مهاجرت کرد . این نوسنده تا به الان 8 کتاب شامل داستان ها ، شعر ها و مقاله های زیادی نوشته است که هر یک از آن ها ارزش یک بار خواندن را دارد . در ادامه در مورد این کتاب بیشتر توضیح می دهیم .
در پشت جلد، قسمتی از متن کتاب آمده است:
درختها برای شهرها مهم بودند، چون اکسیژن را بازتولید میکردند و خاکستر جسدهای سوزاندهشده کود مناسبی برای باغهای میوه و سبزیجات بود… جسدهای مدفون در خرابههای ساختمانها روی هم تلنبار شده بودند و بعضی وقتها دو یا سه جسد دست در دست هم داشتند یا همدیگر را در آغوش گرفته بودند و میبایستی با اره آنها را از هم جدا کنند. و یکی از زنها نمیخواست جسدها را از هم جدا کند و فرمانده این عملیات میخواست او را تیرباران کند، چون در کار اخلال کرده بود، اما در این فاصله سربازانی که قرار بود او را تیرباران کنند در رفته بودند.
خواننده با خواندن جملات پشت جلد کتاب، حس میکند در دنیای متفاوتی زندگی میکند، دنیایی که هرگز چنین فجایع انسانی و اخلاقی را تجربه نکرده و قرار هم نیست تجربه کند؛ گویی این اتفاقات در سیارهی دیگری رخ دادهاند، اما اینجا کرهی زمین است، اینجا شهر فرنگ اروپاست، چشمتان را روی دریچهی این جعبهی جادویی بگذارید و چکیدهای از پیدا و پنهان تاریخ قرن بیستم را مشاهده کنید؛ هرآنچه که شاید برای دانستن آن نیاز به تهیه و مطالعهٔ چندین کتاب تاریخی قطور باشد.
اینجا اروپاست، باورکردنش دشوار است، اما اینجا همان جاییست که امروزه آن را مهد تمدن و روشنفکری میدانند. جایی که جنگ جهانی اول را جنگی امپریالیستی میخوانند، جایی که بر سر قدرت نزاع میکنند تا فضایلی چون عشق به میهن و فداکاری و ایثار را با کشتن مخالفان خود زنده نگه دارند.
در این کتاب همهچیز به چالش کشیده شده است: از باورهای ادیان متعصب گرفته تا دینگریزان خداناباور (آتئیست). از فرقههای مذهبی گوناگون و خرافاتی که به مردم جامعه تزریق میکردند گفته شده است، تعاریف مختصر اما جامعی از فاشیستها، کمونیستها، ساینتولوژیستها، دموکراتها، از بزرگترین نسلکشی قرن و اهداف آنها ارائه شده است.
«نخستین نسلکشی قرن بیستم در ۱۹۱۵ در ترکیه رخ داد. حکومت ابتدا ششصد خانوادهی ارمنی را که در قسطنطنیه زندگی میکردند بازداشت و تیرباران کرد، بعد سربازانی را که تبار ارمنی داشتند و در ارتش ترکیه خدمت میکردند خلع سلاح و تیرباران کرد. و به همهی ارامنه دستور داده شد که شهرها و روستاها را ظرف بیستوچهار یا چهلوهشت ساعت تخلیه کنند و ارتش ترکیه در برابر دروازههای شهر مستقر شد و همینطور که افراد بیرون میآمدند مردان را به گلوله میبست و زنان را و کودکان را به مناطق صحرایی بینالنهرین تبعید میکرد. و زنان و کودکان میبایست پای پیاده، بدون غذا، سیصد تا پانصد کیلومتر را طی میکردند و بسیاری از آنها در طول راه مردند.» (شهر فرنگ اروپا – صفحه ۴۲)
علاوه براین، کتاب شهر فرنگ اروپا از قوانین عقیمسازی که امریکاییها و سپس نازیها به اجرا گذاشتند میگوید که به باور خودشان نوعی «بهسازی نژادی» تلقی میشد! از اختراع قرصهای ضدحاملگی و تأثیر مفید آن بر حضور بیشتر زنان در جامعه به جای ماندن در خانه و نگهداری از فرزندان میگوید. از قرن بیستم میگوید و تصورات کسانی که آن را مرگبارترین قرن در تاریخ بشر میدانستند. از تحصیل اجباری و پیشرفت تکنولوژی و اهمیتپیداکردنِ نوجوانان و جوانان در برخی کشورهای دموکراتیک پس از جنگ جهانی دوم میگوید و جوامعی که بهمرور به مصرفگرایی روی آوردند.
کتاب شهر فرنگ اروپا با بیان و ترجمهای ساده و روان، تاریخ را روایت میکند، گویی شخصی وقایع را بازگو میکند و شما نظارهگر آن هستید؛ آن هم از دریچهی جادوییِ شهر فرنگ، و در یک چشمبههمزدن تمام میشود، اما درحقیقت یک قرن تاریخ است که پیش روی مخاطب است. دستاوردهایی که اگر امروزه حاصل شده، حاصل کوششی صدساله و مستمر است؛ چه مهینپرستانه و چه در دفاع از تمدن.
و ای کاش حکومتها، فرقهها، دولتها و هرآنچه که بهمنظور جاهطلبی بر سر کار آمدند و از هیچ جنایتی علیه بشریت دریغ نکردند، تنها یک جمله را رأس آمال و اهداف جاهطلبانهی خود قرار میدادند:
«هر کسی باید آزاداندیش باشد و به دیگری احترام بگذارد.» (شهر فرنگ اروپا – صفحه ۸۵)
میگویند در جنگ جهانی اول آدمها مثل تخم گیاهان همینطور به زمین میریختند و کمونیستهای روسی بعدها حساب کردند که از هر کیلومتر مربع از اجساد چقدر کود میشود تهیه کرد و اگر آنها از اجساد خائنان و جانیان به جای کود استفاده کنند، چقدر میشود با پرهیز از خرید کودهای شیمیایی گران خارجی صرفهجویی به عمل آورد. (شهر فرنگ اروپا – صفحه ۹)
پس از جنگ جهانی اول، کمونیسم و فاشیسم سرتاسر اروپا را فرا گرفت، چون عدهی کثیری از مردم معتقد بودند که جهان کهن پوسیده است و لازم است به دنبال یافتن راههای تازه بود و حاکمیت دموکراتیک قادر به جلوگیری از جنگ جهانی نیست و سرمایهداری عامل بحران اقتصادی بوده است. کمونیستها و فاشیستها میگفتند ضروری است انسان نوینی خلق کرد که بتواند مغرور و قوی و سختکوش و ستایشبرانگیز باشد و درکی از عدالتی والاتر و زندگی جمعی داشته باشد. عدالت والاتر بدین معنا بود که افراد، آنگونه که رژیمهای دموکراتیک میگویند و در قانون اساسیشان برای همهی شهروندان حقوق یکسان در نظر گرفته شده، برابر نیستند. کمونیستها و فاشیستها حقوق بشر را سرپوشی برای منافع بورژوازی میدانستند که کارگران را استثمار میکند. و آنها میگفتند لازم است جهان را از لوث وجود بورژوازی پاک کرد، همچنانکه باید جهان کهن را هم به خاک سپرد و به جایش نظم نوینی برقرار کرد. فاشیستها میگفتند در جهان همه کارگر خواهند بود، درست همانطور که زمانی همه مسیحی بودند، و کمونیستها میگفتند که جهان نوین جامعهای بیطبقه خواهد بود که در آن هرکسی برای نفع همگان کار خواهد کرد. (شهر فرنگ اروپا – صفحه ۳۰)
وقتی که نازیها در جنگ شکست خوردند، کشورهای پیروز دادگاهی بینالمللی برپا کردند و حقوقدانان فکر میکردند چه نام حقوقیای روی جنایاتی مثل راه حل نهایی برای مسئلهی یهودیان یا نقشههای گوناگون برای برانداختن نسل کولیها، اسلاوها و غیره بگذارند، و بالاخره اصطلاح نسلکشی را اختراع کردند. مورخان به این نتیجه رسیدند که در قرن بیستم حدود شصت نسلکشی در جهان رخ داده است، اما همهی اینها در حافظهی تاریخ ثبت نشدهاند. مورخان میگفتند حافظهی تاریخی بخشی از تاریخ نیست و حافظه از حوزهی تاریخی به حوزهی روانشناختی نقل مکان پیدا کرده، و این شکل تازهای از حافظه را بنیان نهاده که طبق آن مسئلهی حافظه دیگر مسئلهی بهیادآوری وقایع نیست، بلکه بهیادآوری حافظه است و روانشناختیکردن حافظه در افراد این احساس را به وجود میآورد که آنها دِینی به گذشته دارند که باید ادا کنند، اما این دِین چه بود و به چه کسی باید ادا میشد خیلی روشن نبود. راهحل نهایی مسئلهی یهودیان را بعدها هولوکاست یا شوآ خواندند، چون یهودیان میگفتند این دقیقاً یک نسلکشی نبوده است، بلکه چیز دیگری فراتر از نسلکشی بوده است، چیزی که از فهم بشری فراتر است، و میگفتند این مختص یهودیان بوده است. (شهر فرنگ اروپا – صفحه ۳۸)
در روسیهی کمونیست بچههای الکلی را وا میداشتند هر یکشنبه در میدان اصلی شهر رژه بروند، درحالیکه نوشتهای بر گردنشان آویخته بود بدین مضمون: «پدر، دست از نوشیدن بردار، من هم میخواهم جایگاهم را در جهان جدید پیدا کنم.» در آلمان نازی، الکلیها میبایست دورِ میدان اصلی شهر بچرخند با این نوشتهی آویزان بر گردنشان: «من دستمزدم را صرف نوشیدن کردهام و چیزی برای خانوادهام باقی نگذاشتهام.» و وقتی که الکلیها خودشان را اصلاح نمیکردند، به اردوگاههای کار اجباری فرستاده میشدند تا در آنجا برای همگان کار کنند. (شهر فرنگ اروپا – صفحه ۶۰)
مورخان بعدها رژیمهای سیاسی قرن بیستم را به سه گروه تقسیم کردند – توتالیتر، خودکامه و دموکراتیک. رژیمهای توتالیتر رژیمهای کمونیست و نازی بودند. رژیمهای خودکامه رژیمهای فاشیست و دیکتاتوریهای ملهم از فاشیسم بودند که بعد از جنگ جهانی اول در ایتالیا و اسپانیا و پرتغال و لهستان و رومانی و مجارستان و استونی و لتونی و جاهای دیگر سر برآوردند. کمونیستها میگفتند که عملاً فرقی میان فاشیستها و نازیها وجود ندارد، اما اکثر مورخان با این نظر مخالف بودند و میگفتند فاشیسم ذاتاً و اساساً پدیدهای جهانی است و میتواند در هر جایی استقرار یابد و فوراً خودش را با شرایط فرهنگی و تاریخی خاص تطبیق دهد، حال آنکه کمونیسم و نازیسم ذاتاً و اساساً آشتیناپذیر بودند، چون در درونشان واقعیت همهی چیزها تابع ایدئولوژی بود و ماهیت توتالیتریِ آنها هم ناشی از همین امر بوده است. (شهر فرنگ اروپا – صفحه ۱۰۸)
در ۱۹۴۵ امریکاییها به بمب اتمی دست یافتند و آن را روی شهری به نام هیروشیما انداختند. اسم این هواپیما ENOLA GAY بود و خلبانش بعداً برای روزنامهنگاران توضیح داد که این اسم مادربزرگش بوده است که روی این هواپیما گذاشته است، از بس اسم مادربزرگش مسخره و مضحک بوده. انفجار اتمی تا شعاع سه کیلومتری تقریباً همهی ساختمانها را ویران کرد و ابری از دود در آسمان پدیدار شد که به آن نام قارچ دادند چون شبیه قارچ بود. یک ستاد کمکهای اولیه در مدرسهای برپا شد و بچهمدرسهایهایی که از این انفجار جان به در برده بودند با چوبهای غذاخوری ژاپنی کرمها را از تن بیماران بیرون میکشیدند و وقتی بیماران میمُردند، آنها را با چرخدستی به کورههای جسدسوزی حمل میکردند. و در ماههای پیش رو، مردم بیشتری از بیماریهایی مُردند که به آنها نام مرضهای اتمی دادند – لوکمی، آستنیا و غیره. (شهر فرنگ اروپا – صفحه ۱۱۶)
ketab...
برچسب : نویسنده : zahra ketabeshakhsi بازدید : 116 تاريخ : جمعه 29 فروردين 1399 ساعت: 18:29
رمان جنگ و صلح یکی از بی نظیر ترین آثاری است که با هر بار خواندن آن شما می توانید مشتاق تر از قبل برای خواندن شوید ، این کتاب داستان فوق العاده ای دارد و می توان گفت نمونه ای از کامل ترین کتاب ها و بهتر است بگوییم رمان های تاریخ است . این کتاب زیبا و خواندنی علاوه بر این که در قالب یک داستان ادبی نوشته و ارائه شده است ، به خوبی توانسته بخشی از تاریخ را نیز برای مخاطب شرح دهد و مخاطب را بیشتر و بیشتر با خود همراه کند . اگر برای اولین بار است که می خواهید خواندن یک کتاب را شروع کنید و به دنبال یک کتاب ناب می گیردید ، پیشنهاد ما به شما عزیزان کتاب جنگ و صلح می باشد .
این کتاب زیباترین اثر لئون تالستوی شناخته شده است به طوری که توانست این کتاب را در بین سایر رمان های نوشته خود به شهرت جهانی برساند . معمولا نویسندگان بزرگ دلیلی برای نوشتن دارند و دلیل تالستوی برای نوشتن این رمان زیبا این بود که روح و روان را به مردم آموزش دهد ، چیزی که به خوبی می توان در جنگ و صلح آن را درک و تایید کرد .
پشت جلد اول این رمان آمده است:
جنگ و صلح در شمار آن معدود آثار ادبی است که فراتر از معیارهای عادی داوریهای ادبی قرار میگیرند؛ رمانی است با جهانی بینهایت گسترده که از دورانی خطیر سخن میگوید. پردامنهترین حماسه عصر خود است: یک «ایلیاد» بهروز شده. جنگ و صلح تصویر کاملی از روسیه آن زمان است، تصویر کاملی از همه چیزهایی است که در آنها، مردم سعادت و عظمت، اندوه و خواری خود را مییابند. یک عالم چهره و شور و شوق در این رمان موج میزنند.
تالستوی زمانی نوشتن جنگ و صلح را آغاز کرد که ۳۵ ساله بود، و این سنی است که در آن استعداد آفرینش یک نویسنده معمولا در حد کمال است و هنگامی آن را به پایان برد که ۷ سال گذشته بود.
در مقدمه رمان توضیح داده شده است که نویسنده در هفت سال چگونه این رمان را نوشته است، از چه افرادی الهام گرفته است و اتفاقات آن را بر چه اساسی نوشته است. در قسمتی از این مقدمه میخواینم:
جنگ و صلح را شعر روح روس دانستهاند که به صورت حماسهای رنگین سروده شده است.
خلاصه رمان جنگ و صلح
رمان با ماجرای یک مهمانی آغاز میشود. صلح و آرامش در همهجا برقرار است و خواننده در این مهمانی با برخی از شخصیتهای مهم کتاب آشنا میشود. این مهمانی وضعیت جامعه اشرافزاده را قبل از جنگ نشان میدهد.
اما در اواخر همین مهمانی که سراسر شادی و زیبایی است، زمزمههایی از جنگ وجود دارد. افراد مختلف درباره ناپلئون صحبت میکنند که چگونه در اروپا ناآرامی ایجاد کرده است و به دنبال کشورکشایی در جهان است. جوانان با حرارت از ناپلئون صحبت میکنند و هیچ فکر نمیکنند که او ممکن است روزی به روسیه هم حمله کند. همچنین از اعلامیههای جنگ میگویند و اینکه آیا باید در جنگ احتمالی شرکت کنند یا نه.
در انتهای ضلع مردانه میز گفتگو کمکم پرشورتر میشد. سرهنگ میگفت که بیانیه اعلان جنگ در پترزبورگ منتشر شده و یک نسخه از آن همان روز با پیک مخصوص به فرماندار نظامی مسکو ابلاغ گردیده و خودش هم آن را دیده است. (کتاب جنگ و صلح – جلد اول – صفحه ۱۱۳)
پس از این مهمانی، فضای کتاب رفتهرفته به سمت جنگ میرود. شخصیتهای مهم از پیوستن به ارتش میگویند و فرماندهان در حال سازماندهی نیروهای خود هستند. در اینجا مردم روسیه را میبینیم که باید تصمیم سختی بگیرند. روسها باید آماده باشند تا با فرانسویهایی بجنگند که علاقه بسیار زیادی به آنها دارند. آرزوی هر فرد روسی است که روزی به فرانسه، به پاریس سفر کند. روسها به حدی به فرانسه علاقه دارند که در مهمانیهای خود اغلب به زبان فرانسوی صحبت میکنند و دوست دارند فرزندان خود را برای تحصیل به فرانسه بفرستند. سبک زندگی فرانسوی را دنبال میکنند و در بیشتر زمینهها راه فرانسویها را دنبال میکنند اما حالا باید تصمیم بگیرند که به جنگ با آنها بروند.
صحبت درباره همه شخصیتهای کتاب تقریبا غیرممکن است (گفته میشود بیشتر از ۵۰۰ شخصیت در این رمان وجود دارد) اما در اینجا تلاش میکنیم به چند شخصیت مهم اشاره کنیم. افرادی که شخصیتهای کلیدی رمان محسوب میشوند و اگر خواننده با دقت روابط آنها را زیر نظر داشته باشد در طول خواندن رمان با مشکل مواجه نخواهد شد.
یکی از این شخصیتها، ناتاشا است. دختر زیبا، پرجنبوجوش و سیزده ساله کنت رستف که در رمان تایید زیادی روی او میشود. شخصیتی که به شکل اساسی دستخوش تغییر و تحول میشود. پیشنهاد میکنیم هنگام مطالعه کتاب توجه ویژهای به ناتاشا داشته باشید.
یکی دیگر از شخصیتهای مهم کتاب پییر است. فرزند نامشروع کنت بزوخف بزرگ. کسی که بسیار مشهور و ثروتمند است. پییر که به تازگی از فرانسه آمده است به دستور پدر از مسکو به پترزبورگ آمده و وارد محافل اشرافی میشود. در ادامه پییر خود را وارث ثروت عظیم کنت بزوخف میبیند و توجه همه را برمیانگیزد.
از دیگر شخصیتهای مهم رمان، پرنس آندرهی است. کسی که آماده رفتن به جنگ شده است و با پییر در این مورد در شب بعد از مهمانی صحبت میکند.
درباره رمان جنگ و صلح
جنگ و صلح رمانی عظیم است که هر خوانندهای را شگفتزده میکند. رمانی که در کنار داستان خود روایت مهمی از تاریخ را نیز دربرمیگیرد. تالستوی خود اذعان دارد که اندکی خصلتهای فردی را فدای طرح تاریخی رمان کرده است.
روایت تاریخی کتاب در سراسر رمان گسترده است و تالستوی در بخشهایی خاص، به طور کلی جنبه داستانی را کنار میگذارد و درس تاریخ میدهد. و در ادامه همین درس تاریخی را در قالب داستان پیش روی خواننده قرار میدهد، چیزی که باعث میشود از خواندن کتاب لذت ببریم. تعادل بین قسمتهای تاریخی و داستانی کتاب به خوبی برقرار است و به هیچ وجه خستهکننده نیست.
همانطور که در خلاصه کتاب اشاره شد، این رمان شامل حمله ناپلئون به روسیه نیز میباشد. جنگی که رنج و بدبختی زیادی با خود به همراه داشت و نویسنده در بخشهای مختلف درسهای مهمی از این موضوع تقدیم خواننده میکند. از جنگ و صلح میتوان درسها و پیامهای مختلفی دریافت کرد اما شاید وجه مشترک همه پیامهای کتاب این باشد که: در این دنیای پر از خشونت، پر از حماقت حاکمان، پر از جنگ و خونریزی، پر از نفرت و کینه، پر از ناآگاهی و حماقت، هنوز هم میتوان شاد بود. هنوز هم میتوان خوشبخت بود و در سختترین شرایط و در بدترین جنگها هنوز هم میتوان عاشق شد و به زندگی امید داشت.
ترس از جنگ ممکن است در دل هر فردی وجود داشته باشد اما این ترس مانع ادامه زندگی نخواهد شد. رنج و مشقت حاصل از جنگ ممکن است تا سالها بعد از آن ادامه داشته باشد اما این موضوع نباید جلوی زندگی کردن را بگیرد. در واقع هر فردی آزاد است که انتخاب کند به چه شکل با این موضوع روبهرو میشود.
یکی از درسهای مهمی که تالستوی در این رمان به ما میدهد همین موضوع آزادی است. در واقع تالستوی به ما میگوید جنگی که میان فرانسه و روسیه اتفاق افتاد به سبب دستور ناپلئون و یا امپراتور روسیه نبود. این جنگ نتیجه اجرای دستورهای مختلفی در ردههای مختلفی بوده است و نمیتوان آن را به یک نفر نسبت داد.
تقریبا در همه جای کتاب شما با توصیفات درجهیک روبهرو هستید و این موضوع در قسمتهای جنگی کتاب به بالاترین سطح خود میرسد. جایی که ارتش دو کشور با هم روبهرو میشوند و این فکر در ذهنها شکل میگیرد که آیا اصلا این جنگ ضروری است؟ چرا من باید در این جنگ شرکت کنم و چرا باید طرف مقابل را بکشم؟ رشد شخصیتی افراد در مواجهه با این جنگ به خوبی در کتاب نشان داده شده است و ما میبینیم که در جنگ، آدمهای بیگناهی حضور دارند که زندگی برای آنها میتوانست به طور کلی متفاوت باشد.
قطعا اگر با ادبیات روسیه آشنایی داشته باشید میدانید که وجود شخصیتهای متعدد در کتابها امری عادی است. اما این موضوع در رمان جنگ و صلح به اوج خود رسیده است و برای خوانندهای که تا به حال سراغ ادبیات روسیه نرفته، ممکن است گیجکننده باشد. بنابراین پیشنهاد ما این است که اگر تا به حال سراغ ادبیات روسیه نرفتهاید، برای اولین کتاب، رمان جنگ و صلح را انتخاب نکنید. البته این صرفا یک پیشنهاد است و بدون تردید خواننده حرفهای مشکلی با شخصیتها و داستان گسترده کتاب نخواهد داشت.
اینفوگرافیک رمان جنگ و صلح
براساس این رمان یک اینفرگرافیک توسط کافهبوک ترجمه و بازطراحی شده است که در آن خلاصه کتاب و همچنین جنبههای مختلف رمان به خوبی منعکس شده است. توجه به نکات و موضوعاتی که در این اینفوگرافیک منعکس شده است، به درک بهتر رمان کمک میکند.
البته باید به این نکته اشاره کنیم که اگر این رمان را نخواندهاید و روی افشای داستان حساس هستید، مطالعه این اینفوگرافیک برای شما مناسب نیست. چرا که در اینفوگرافیک خلاصه همه قسمتهای مهم کتاب نیز ارائه شده است و بخشهای مهم آن را بازگو میکند.
جملاتی از کتاب جنگ و صلح
آزادی، برابری، اینها همه بانگ دهل است که رسواییشان مدتهاست آشکار شده است. کیست که آزادی و برابری را دوست نداشته باشد؟ خود منجی ما آزادی و برابری را تعلیم داده است. خیال میکنید بعد از انقلاب مردم خوشبختتر شدهاند؟ برعکس، ما بودیم که خواهان آزادی بودیم و بناپارت آن را نابود کرد. (رمان جنگ و صلح – جلد اول – صفحه ۵۵)
معتقد بود که سرچشمه همه عیبهای آدمی دو چیز است: یکی بیکاری و دیگری اعتقاد به خرافات. و دو فضیلت نیز بیشتر وجود ندارد: یکی کار و دیگری خرد. (رمان جنگ و صلح – جلد اول – صفحه ۱۴۶)
پرنس آندرهی گفت: «بله، شما او را، این بناپارت را، دیدید؟ چطور بود؟ استنباطتان از او چیست؟» دلگاروکف که پیدا بود به این نتیجه کلی که از ملاقات خود با ناپلئون به دست آورده دل بسته است، تکرار کرد: «بله، او را دیدم و مطمئن شدم که بیش از هرچیز از یک درگیری همگانی وحشت دارد. اگر از روبرو شدن با ما نمیترسید چرا تقاضای ملاقات با امپراتور را داشت. چرا پیشنهاد مذاکره میکرد و از همه مهمتر چرا عقب مینشست. حال آنکه عقبنشینی با روش هدایت جنگ او منافات دارد. حرفم را باور کنید. او میترسد، از درگیری همگانی وحشت دارد. ساعت سرنگونیش فرارسیده است. این را از من قبول کنید.» (رمان جنگ و صلح – جلد اول – صفحه ۳۸۸)
اقرار بهخطا بزرگواری بیشتری میخواهد تا اصرار در کشاندن کار بهجایی که دیگر جبران ممکن نیست. (رمان جنگ و صلح – جلد دوم – صفحه ۴۷۱)
هر کس با دید خودش زندگی میکند. تو برای خودت زندگی میکردی و میگویی که چیزی نمانده بود که زندگیت تباه شود، و خوشبختی را وقتی شناختی که شروع کردی برای دیگران زندگی کنی، ولی کار من درست عکس این بود. هدف من در زندگی کسب افتخار بود، ولی خوب، مگر افتخار چیست؟ همان عشق بهدیگران است. میل بهخدمت بهآنها برای لذتبردن از ستایش آنها. (رمان جنگ و صلح – جلد دوم – صفحه ۵۶۶)
هیچ حقیقتی در ذهن دو نفر یکسان جلوه نمیکند. (رمان جنگ و صلح – جلد دوم – صفحه ۶۳۸)
پیداست که سرنوشت ما همه جز تحمل مصیبت نیست. (رمان جنگ و صلح – جلد دوم – صفحه ۷۰۳)
همهشان تلاش میکنند، رنج میبرند، جان خود و روح جاوید خود را به فساد میکشند تا نعمتی را به دست آورند که لحظهای بیش نمیپاید و ما نه فقط این معنی را میدانیم بلکه مسیح، فرزند خدا، خود به این جهان خاکی آمد و به ما گفت که این زندگی آنی بیش نیست و برای آزمودن ماست و با این همه سخت به آن آویختهایم و گمان میکنیم که سعادت را فقط در آن خواهیم یافت. (رمان جنگ و صلح – جلد دوم – صفحه ۷۰۸)
رستف اسب خود را نگه داشت و میکوشید در چهره دشمنش نگاه کند و ببیند بر چه کسی پیروز شده است. یک پای جوان فرانسوی در رکاب گیر کرده بود و افسر بر پای دیگر بر زمین لیلی میکرد و از وحشت چشم درهم کشیده، هر لحظه منتظر ضربه دیگری بود و با چهرهای از وحشت درهم پیچیده از زیر به رستف فرامینگریست. چهره رنگپریده و به گل آغشته جوانش با آن موهای طلایی روشن و چشمان آبی کمرنگ و چال ملیحی که بر چانه داشت هیچ خصمانه نبود و با جنگ و خونریزی سازگاری نداشت. سیمای سادهاش بیشتر برای بگووبخند و تالار پذیرایی مناسب مینمود. (رمان جنگ و صلح – جلد سوم – صفحه ۹۴۴)
کسی در نبرد پیروز است که با عزم جزم و با اطمینان به پیروزی در آن شرکت کرده باشد. (رمان جنگ و صلح – جلد سوم – صفحه ۱۱۰۷)
هر مدیر و فرمانداری در دوران آرامش و دور از اغتشاش گمان میکند که چرخ زندگی مردمی که اداره امورشان به دست او سپرده شده است فقط به نیروی او میچرخد و همین آگاهی به ضرورت وجودش بزرگترین پاداش زحمات و تلاشهای اوست. پیداست که تا زمانی که دریای تاریخ آرام است حاکم – آبشناس با قایقی نااستوار، خود را با دیرکی به کشتی کوهپیکر ملت بند کرده پیش میرود و میپندارد که اوست که کشتی بزرگی را که خود به آن متکی است حرکت میدهد. اما وقتی طوفانی برخیزد و دریا متلاطم گردد و کشتی دستخوش امواج شود، دیگر گمراهماندن و خود را اسیر وهم داشتن ممکن نیست. (رمان جنگ و صلح – جلد سوم – صفحه ۱۲۵۵)
در دل میگفت: عشق! عشق چیست؟ عشق مانع مرگ است. عشق زندگی است. همهچیز، هر آنچه درک میکنم فقط به آنسبب درک میکنم که عاشقم. همهچیز هست و فقط به آنسبب وجود دارد که من عشق میورزم. همهچیز فقط با ریسمان عشق بههم مربوط است. (رمان جنگ و صلح – جلد چهارم – صفحه ۱۳۸۲)
برای آنکه انسان بتواند راهی به طول هزار ورست را طی کند ناچار باید امیدوار باشد که در پایان این راه چیز خوشایندی در انتظار اوست. (رمان جنگ و صلح – جلد چهارم – صفحه ۱۴۴۰)
وقتی انسان جانوری در حال مرگ را میبیند وحشت میکند، زیرا زوال موجودی زنده را – وجود خودش را – در نظر میآورد؛ میبیند که موجودی زنده از حیطه هستی بیرون میرود. اما هنگامی که محتضر انسانی باشد، آن هم انسانی مورد علاقه، احساس گسیختگی نیز بر وحشت نیستی افزوده میشود، زخمی روحی که مانند زخم جسمانی گاه کشنده است و گاه التیام مییابد، اما جای ان همیشه دردناک میماند و از تماس جسمی خارجی که اسباب تحریک آن شود میگریزد. (رمان جنگ و صلح – جلد چهارم – صفحه ۱۵۰۳)
هرگز هیچ فرمانی به خودی خود و مستقل از فرمانهای قبلی صادرکردنی نیست و رویدادهای پیدرپی و متعددی را در بر ندارد. هر فرمان از فرمان دیگری ناشی است و هرگز به چند واقعه حاکم نیست و فقط ناظر بر لحظهای از رویداد است. مثلا وقتی میگوییم که ناپلئون به ارتش خود فرمان جنگ داد فرمانهای در زمان گسترده و به یکدیگر وابستهای را به صورت یک فرمان یکباره درهم میآمیزیم. ناپلئون نمیتوانست فرمان جنگ روسیه را صادر کند و چنین نیز نکرد. یک روز دستور داد که نامههایی چنین و چنان به وین و برلین و پترزبورگ فرستاده شود و روز دیگر احکامی به نیروی زمینی و دریایی صادر کرد که موجب صدور فرمانهای دیگری میشد که به رویدادهایی مربوط شدند که به ورود ارتش به روسیه منجر گشت. (رمان جنگ و صلح – جلد چهارم – صفحه ۱۶۶۶)
مشخصات کتاب
• عنوان: جنگ و صلح
• نویسنده: لئون تالستوی
• ترجمه: سروش حبیبی
• انتشارات: نیلوفر
• تعداد صفحات: ۱۶۹۲
• تعداد جلد: ۴
برچسب : نویسنده : zahra ketabeshakhsi بازدید : 139 تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 ساعت: 16:30